آموزش انضباط با عصبانیت جواب نمیدهد
وقتی کودکان شروع به راه رفتن میکنند، دامنه حرکات و رفتار آنها وسیعتر شده و از این رو بسیاری از والدین فکر کردن و صحبت کردن در زمینه آموزش انضباط را آغاز میکنند. کودک شما یاد میگیرد خیلی کارها را انجام دهد و البته همه این کارها نیز از نظر شما مطلوب نیستند.
او در حدود یک سالگی قادر است کمی راه برود و اندکی صحبت کند مسلما مفهوم کلمه نه را میفهمد؛ همچنین قادر است همکاری با بزرگترها را آغاز کند. اما او نمیتواند با عصبانیت بزرگترها هنگامی که با آنها همکاری نمیکنند کنار بیاید؛ زیرا قادر به درک علت عصبانیت آنها نیست.
کودک شما نمیتواند بفهمد کاری که او کرده یا اتفاقی که افتاده است، ریختن شیر روی پیراهن تمیز شما یا خالی کردن کیف دستی شما بوده که منجر به عصبانیت شما شده است. حتی اگر او تنشها و مشکلات قبلی شما را هم درک کرده بود، نمیتوانست علت آن را بفهمد: ساعت کوک شده بموقع زنگ نزد، شما صبح دیر از خواب بیدار شدید، کودک را دیر از خواب بیدار کردید، رساندن او به مهدکودک دیر شد و در نهایت دیر سر کار خود رسیدید. او چیز زیادی درباره احساسات یا کارهای شما نمیفهمد و نباید هم بفهمد. این موارد هنوز به بخشی از نگرانیهای او تبدیل نشدهاند. اگر بداخلاقی کنید، او ممکن است خنده و لوسبازی را شروع کرده و شما را عصبانیتر کند؛ اگر داد و بیداد راه بیندازید، او از جای خود میپرد و گریه و زاری راه میاندازد؛ اگر خونسردی خود را به حدی از دست بدهید که دست به تنبیه فیزیکی او بزنید مثلا او را محکم تکان بدهید، یک سیلی نه چندان محکم به او بزنید یا او را در تختخوابش رها کنید، او بهت زده شده و وحشت میکند. قبل از زمانی که کودکتان بتواند علت عصبانیت شما را درک کند، از تنبیه هیچ چیز مفیدی یاد نمیگیرد. از طرف دیگر هنگامی که توانست دلایل عصبانیت شما را بفهمد، قادر خواهد بود حتی بدون تنبیه شدن هم «یاد بگیرد.»
فرض کنید کودک شما یک گلدان زیبا یا ظرف غذا را از روی میز پذیرایی بکشد و بشکند. شما ممکن است عصبانیت خود را اینگونه توجیه کنید که بارها به او گفته اید به این چیزها دست نزند و او نباید این کار را میکرد و در هر حال باید بیشتر مراقب میبود. اما یک دقیقه فکر کنید! او به ظرف با ارزش شما دست زد چون آنجا بود: کنجکاوی که بخش طبیعی از رشد اوست، به او دستور داده گلدان را امتحان کند و حافظه و درک او نیز هنوز آنقدر رشد نکرده که بتواند چیزهای ممنوع را به او یادآوری کند. او گلدان را شکست چون مهارتهای حرکات دستی او هنوز به اندازه کافی برای نگه داشتن اشیای ظریف پیشرفت نکرده است. پس آیا واقعا این اتفاق تقصیر او بود؟ اگر آن ظرف یا گلدان گران قیمت بود، پس چرا آن را در دسترس کودک رها کرده بودید؟ در این حالت اگر او را تنبیه کنید، او را به خاطر آنچه هست تنبیه کردهاید: به خاطر بچه بودن!
حالا فرض کنید کودک تمام غذای خود را از بشقاب بیرون ریخته و روی کف اتاق که شما بتازگی آن را شستهاید، پخش کرده است. شما با ناراحتی میگویید: «او باید میدانست این کار را نکند.» اما آیا واقعا او باید این را میدانست؟ چند دقیقه قبل از این شما به او کمک کردید تا آجرهای اسباببازی خانهسازیاش را از کیسه در آورد و کف اتاق بریزد. آیا او باید همانقدر که شما تفاوت بین غذا و اسباببازی را میفهمید، بفهمد؟ همانطور که در زمان تمیز کردن کف اتاق او دیده بود که شما آب و کف را روی زمین میریختید. آیا انتظار دارید او بفهمد که آب صابون کف اتاق را تمیز میکند، اما غذای چرب باعث کثیفی آن میشود؟ مجددا شما دارید صرفا به خاطر سن کم او و انجام دادن کارهایی که از کودکانی در سن او انتظار میرود، با او بدخلقی میکنید.
دیگران هر چه میخواهند بگویند؛ اما مهربان بودن با کودکی در این سن، او را لوس بار نمیآورد و موجب بروز مشکلات رفتاری او در آینده نیز نمیشود.
در واقع هرقدر او را با آگاهی و فهم بهتر نسبت به شرایط سنی او، دوست داشته باشید و از ابراز عشق و علاقه او به خودتان لذت ببرید، بهتر است. اگر بتوانید میل سیری ناپذیر او را به بوسهها و آغوش خودتان درک و ارضا کنید، او به دنبال راهی برای اذیت کردن شما نخواهد گشت. با این حال، هنوز زمان زیادی باقیمانده است تا او بفهمد که چه چیز میتواند شما را واقعا خوشحال کند، شادی و لذت شما با شادی و لذتی که او در این سن درک میکند یکسان نیست: شما از ریختن آبگوشت کف اتاق خوشتان نمیآید